امام حسین (ع) با اینکه علم به شهادت داشتند به کربلا رفتند
در اینجا دو روایت می آورم که دال بر علم به شهادت است
1. ریل راویان این روایت این گونه است: سید بن طاووس، از عده ای که سید بن طاووس نامشان را در کتاب « غیاث سلطان الوری لسکان الثّری » آورده است از ابی جعفر محمد بن بابویه قمی، از مفضل بن عمر، از صادق (ع)، از پدرش (ع)، از جدش (ع):
در یکی از روزها که حسین بن علی بن ابیطالب (ع) به دیدن برادرش حسن (ع) رفته بود، (روزی که امام حسن (ع) مسموم شده بودند،) تا چشمش به او افتاد، گریه اش گرفت. امام حسن (ع) پرسید: چرا گریه می کنی؟ امام حسین (ع) پاسخ داد: به خاطر سرنوشت تو گریه می کنم. امام حسن (ع) فرمود: سرنوشت من این است که با دسیسه و نیرنگ مسمومم ساخته و مرا می کشند. اما هیچ روزی هولناک تر از روز تو نیست ای ابا عبد الله! در آن هنگام سی هزار تن از کسانی که خود را از امت جدّمان محمد (ص) می دانند و ادعای اسلام دارند با یکدیگر همدست می شوند تا تو را کشته و خونت را بریزند، حرمتت را هتک نمایند و زنان و فرزندانت را به اسیری ببرند و اموالت را غارت کنند. در آن زمان خداوند لعنت بر بنی امیه را روا می شمارد و از آسمان خون و خاکستر می بارد و تمام موجودات حتی حیوانات صحرا و ماهیان دریا بر تو گریه می کنند.
2. ریل راویان این روایت: سید بن طاووس، از گروهی و از جمله افراد مورد اشاره در فوق ار عمر نسّابه در آخر کتاب « الشافی فی النسب »، از جدش محمد بن عمر، از ابی عمر بن علی بن ابیطالب (ع):
یکی از دایی هایم از آل عقیل تعریف می کرد پس از آن که در مدینه برادرم حسین (ع) از بیعت با یزید خود داری کرد، در یکی از روزها پیش او رفته و گفتم: جانم به قربانت ای ابا عبد الله! برادرت ابو محمد حسن (ع) از پدرش به من خبر داد (در این لحظه بی اختار گریه ام گرفت) حسین (ع) مرا در آغوش کشید و پرسید: به تو خبر کشته شدن مرا داد؟ گفتم: زبانم لال، این چه حرفی است ای پسر پیغمبر؟ حسین (ع) فرمود: تو را به جان پدرت سوگند! خبر کشته شدن مرا داد؟ گفتم: بله. و اضافه کردم پس در این صورت پس چرا با یزید بیعت نمی کنی؟ فرمود: پدرم می گفت: رسول خدا (ص) به او خبر داده است که: ما هر دو کشته می شویم و قبر من نزدیک قبر پدرم خواهد بود! تو گمان می کنی از چیزی خبر داری که من آن را نمی دانم؟ من هرگز تن به ذلت نمی دهم. اما تو بدان فاطمه به نزد پدرش می رود و از هر آنچه امتش بر سر ذریه اش آوردند شکایت می کند. هیچ کس از آنان که فاطمه را بوسیله ذریه اش آزردند وارد بهشت نمی شوند.
برگرفته از وبلاگ تخصصی تاریخ اسلام
میگن تاریخ برای به دست آوردن هویت خیلی کمک می کند و می توان از آن کلی چیز یاد گرفت.
راستشو بگم وقتی این مطلب رو خواندم و تموم شد تو ذهنم چند تا سؤال پیش اومد؛ که همش درباره خودم بود. البته ضرر نداره شما هم امثال این سؤال ها رو از خودتون بپرسید!!!
وظیفه من چیه؟
برای شناخت وظیفه چه کار انجام دادم؟
برای رسیدن به هدف از آن وظیفه تا چه اندازه از خودم میگذرم؟!
و ...